بسم الله الرحمن الرحیم

 یا فاطمة الزهرا(س) أغیثینی

 بیستم محرم سال 1443، هفتم شهریور سال 1400

 

 محورهای سخنرانی

توسل به سه بزرگوار به هنگام مشکلات

امام حسین(ع)، خازن وحی الهی

کسانی که بر نفس اماره‌ی خود تسلط دارند

تفاوت انسان با سایر جانداران

 

یک عروس فاطمه(س) جعده بود که بر جگر امام حسن(ع) زهر ریخت و جگر امام(ع) را تکه تکه کرد و عروس دیگر فاطمه(س) حضرت رباب(س) بود که در بعضی از روایات ایشان را مادر دو شهید می‌نامند، یکی مادر علی اصغر(ع) و دیگری مادر حضرت رقیه(س). ایشان اگر رقیه(س) را به دنیا نیاورده باشند، او را بزرگ کرده‌اند زیرا هنگامی که مادر رقیه(س)، ایشان را به دنیا آورد از دنیا رفت و ایشان در دامان حضرت رباب(س) بزرگ شدند. ایشان سه ساله یا پنج ساله شدند و رباب(س) شاهد شهادت رقیه(س) در خرابه‌ی شام بود. رباب(س) شاهد پاهای پرآبله‌ی ایشان، شاهد بدن کبود و شکم گرسنه‌ی ایشان، شاهد رنج‌ها و مرارت‌هایی که در طول مسیر چهل منزل این بی‌بی کوچک اما بزرگ در عالم، متحمل شده بود، بودند.

من معتقد هستم روزی که در مجلس نام علی اصغر(ع) به میان می‌آید به این معناست که آن روز خداوند اراده کرده است به آن مجلس نشینان و مستمعان هدیه‌ای بدهد و حاجت آنها را روا کند. حال ما می‌توانیم خودمان معلوم کنیم که چه چیزی از خداوند می‌خواهیم یا اینکه می‌توانیم به دست خودش بسپاریم. “افوض امری الی الله، اِن الله بصیر بالعباد”، خدایا امروز مصلحت من در تمام امورم چه در دنیا و چه در آخرت چیست، به حضرت علی اصغر(ع) برای من مقدر بگردان.

توسل به سه بزرگوار به هنگام مشکلات  

به ما دستور داده‌اند که هنگامی که کار بر شما سخت شد به سه نفر متوسل شوید؛ اول به امیرالمومنین علی(ع) توسل بگیرید، به این گونه که در زیر آسمان دو رکعت نماز بخوانید (قربة الی الله) سپس بعد از سلام نماز تسبیحات فاطمه(س) را بگویید، سپس دوازده هزار مرتبه بگویید “یا علی(ع)”. موهبت‌هایی در طی گفتن این تعداد یا علی  به شما خواهد شد که خودتان تصور نمی‌کنید. دوم؛ هنگامی که کار بر شما بسیار دشوار شد، دست به دامان زین العابدین علی بن الحسین(ع) شوید و به ایشان به روضه‌ای، یا ختم قرآنی یا جزء قرآنی یا به صد و ده مرتبه صلواتی توسل بگیرید، یا به نیابت از ایشان نذری انجام دهید. سوم؛ هنگامی که کار بسیار بر شما دشوار شد به امام حسین(ع) در حالی که قنداقه‌ی علی اصغر(ع) در دستشان بود، متوسل شوید. در عالم معنا گهواره‌ی علی اصغر(ع) را بر دستانتان بگیرید.

هنگامی که اهل بیت(ع) به کربلا رسیدند و خیمه‌ها را نصب کردند، از امام حسین(ع) سوال کردند: آقا جان! گهواره‌ی علی اصغر(ع) را کجا بگذاریم؟ در خیمه‌ی مادرشان یا در خیمه‌ی عمه جانشان؟ ایشان فرمودند: برای علی اصغر(ع) خیمه‌ی جداگانه بزنید. و گهواره‌ی او را در خیمه‌ی خودش بگذارید. دلها بسوزد برای آن لحظه‌ای که گهواره‌ی ایشان را ربودند و خیمه‌ی ایشان را آتش زدند. دلها بسوزد برای آن لحظاتی که صدای گریه‌ی ایشان در خیمه‌ می‌پیچید و بعد از این همه سال در ملکوت نیز پیچیده است. در عالم معنا آن گهواره را به دست بگیرید و امام حسین(ع) را به آن گهواره قسم بدهید.

چرا در مواقع سخت به این سه بزرگوار متوسل شویم؟ زیرا این سه بزرگوار مصیبتی کشیدند که ائمه‌ی دیگر نکشیدند. مصیبت عظیم این بزرگواران این بود که در مقابل چشمان آنها ناموسشان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. در مقابل چشمان علی(ع) به قدری فاطمه(س) را کتک زدند تا فرزندشان سقط شد. علی(ع)، فاطمه(س) را در آن حال دیدند و علی(ع) را با دستان بسته بردند در حالی که فاطمه(س) بر روی زمین غرق در خون بودند. علی(ع) صورت کبود فاطمه(س) را و چشمان متورم ایشان و پهلوی شکسته‌اشان را دیدند و همچنین ایشان دیدند که این بی‌بی غرق در خون شده و به دنبال همسرش در کوچه می‌دود، در حالی که بین نامحرمان زمین می‌خورد و بلند می‌شود تا همسرش علی(ع) را نجات دهد و طناب را از گردن ایشان باز کند. خدا نکند در مقابل چشمان مردی به صورت ناموسش سیلی بزنند. در مقابل چشمان امام سجاد(ع) نیز همسر بزرگوارشان را کتک زدند و اسیر گرفتند در حالی که همسرشان باردار بودند. امام سجاد(ع) در غل و زنجیر مشاهده می‌کردند که همسرشان را می‌زنند و این مصیبت را تا آخر عمر مبارکشان در دل داشتند. و هر گاه از کربلا سخن می‌گفتند به این موضوع اشاره می‌کردند و گریه می‌کردند. به امام حسین(ع) متوسل شوید زیرا که ایشان در روز عاشورا دیدند که خواهرشان را در کنار گودال قتله‌گاه می‌زنند. چهل منزل سر مبارکشان بالای نیزه با چشمانی باز می‌دید که طفلانشان و خواهرانشان و همسرانشان و ناموسشان کتک می‌خورند و به اسارت می‌روند. هنگامی که از امام سجاد(ع) پرسیدند: در کجا کار برای شما سخت شد؟ ایشان فرمودند: شام، زیرا ناموس ما را به بازار برده فروشان بردند، و قصد فروش ناموس پدرم را به بردگی داشتند. در شام کار بسیار سخت شد زیرا به قدری سرهای شهدا را بالای نیزه‌ها تکان می‌دادند که سرها زیر سم اسبان و شترها می‌افتاد و من این‌ها را به چشم می‌دیدم.

علی اصغر(ع) بر روی دستان امام حسین(ع) بودند در حالی که دهانشان به کندی باز و بسته می‌شد و حالت تلظی داشتند. ایشان در خیمه گریه می‌کردند اما هنگامی که امام حسین(ع) ایشان را بر روی دستانشان گرفتند تا به خیمه ببرند ایشان آرام شدند و فقط دهان مبارکشان به آرامی باز و بسته می‌شد. امام(ع) فرمودند: علی اصغر(ع) را آب هم بدهید می‌میرد، اما جرعه‌ای آب به کامش بریزید. هنگامی که نام علی اصغر(ع) در مجلسی می‌آید بدانید که حاجت روا هستید.

شخصی نقل می‌کرد: از مشهد می‌آمدم. شنیدم جاده‌ای را از مشهد به اصفهان افتتاح کردند که صد و پنجاه کیلومتر راه را نزدیک‌تر می‌کرد. از آنجا به اصفهان آمدم. فراموش کردم که در جاده هنوز پمپ بنزین احداث نشده است. به کویر رسیدم ماشین بنزینش تمام شد. مرداد ماه بود و در کویر بودیم و هوا بسیار گرم بود و همسرم و فرزندانم نیز همراهم بودند. پیاده شدم کنار جاده ایستادم تا از کسی بنزین بگیرم. ماشین‌های سنگین از آنجا عبور می‌کردند و به ندرت ماشین سواری از آنجا عبور می‌کرد. سه ساعت در گرما ایستادم هیچ کس به ما کمک نکرد. طفلی شیرخوار داشتم که در ماشین گرما زده شده بود و بسیار گریه می‌کرد. فرزندم در حال جان دادن بود. او را بر روی دستم گرفتم و کنار جاده ایستادم. لحظه‌ای نگذشت که ماشین سواری آمد روبه روی من ایستاد و به من گفت: فرزندت در زیر این آفتاب تلف می‌شود. به او گفتم: بنزین ندارم. او به من کمک کرد و مقداری بنزین به من داد اما بسیار گریه می‌کرد از او پرسیدم : چرا گریه می‌کنی؟ گفت: کودکت را بر روی دستانت دیدم یاد امام حسین(ع) کردم که در روز عاشورا طفلش را بر روی دستانش گرفت و فرمود: بر من منت بگذارید و آبی به طفلم بدهید و کسی ایشان را یاری نکرد و با تیر سه شعبه پاسخش را دادند.

شخصی نزد امام جعفر صادق(ع) آمد و عرض کرد: یا بن رسول الله(ص)! بیمار بدحالی دارم و دوا و درمان بر او تاثیری نکرده است. آقا جان! برای نجات او چه کنم؟ امام(ع) فرمودند: آیات شفا قرآن را با مشک و زعفران بر ظرفی بنویسید سپس در آن آب بریزید و به بیمارتان بخورانید تا شفا بگیرد. آیات شفای قرآن؛ “بسم الله الرحمن الرحیم، وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ، يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ، وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ، و اذا مَرِضتُ، أَنَّ لَهُم جَنّاتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الأَنهارُ ۖ كُلَّما رُزِقوا مِنها مِن ثَمَرَةٍ رِزقًا ۙ قالوا هٰذَا الَّذي رُزِقنا مِن قَبلُ ۖ وَأُتوا بِهِ مُتَشابِهًا ۖ وَلَهُم فيها أَزواجٌ مُطَهَّرَةٌ ۖ وَهُم فيها خالِدونَ” روزی نگذشت که آن شخص نزد امام(ع) آمد و عرض کرد: یا بن رسول الله(ص)! اگر شما را نداشتم چه می‌کردم، بیمارم شفای کامل گرفت.

امام حسین(ع)، خازن وحی الهی

در قرآن کریم در سوره‌ای که منسوب به امام حسین(ع) است می‌خوانیم: “يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّة”. تمام مفسرین می‌گویند که این ندا برای امام حسین(ع) است: ای کسی که دارای نفس مطمئنه می‌باشی به سوی پروردگارت بیا که تو و خدایت هر دو از هم راضی هستید. اما بزرگانی مانند مرحومه خانم مالک(ره)، که خداوند درهایی از عالم غیب را برای آنها باز کرده بود، می‌فرمودند: کسی که از میان اقوام و ارحام و همشهری‌ها، و از میان کسانی که جاهل هستند و امام را نمی‌شناسند و گنه‌کارند و نسبت به ائمه(ع) و امام حسین(ع) و عاشورا بی‌تفاوت هستند، هجرت می‌کند و از آنها می‌برد و به سوی هدایت و شریعت حرکت می‌کند و مسیرش را از مسیر آنها جدا می‌کند، در واقع او دعوت شده‌ی از جانب خداوند است. او از جمله کسانی است که خداوند به او ندا داده است، ” يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّة” این آیه شامل حال او نیز می‌شود. و هم خداوند او را هدایت می‌کند و هم ائمه(ع) در موردش می‌فرمایند: “كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى” تو با ما در رفیق اعلی خواهی بود. عقل ما نمی‌تواند درک کند که رفیق اعلی کجاست. و امام حسین(ع) کیست. امام حسین(ع) کسی است که بخشی از وجود ایشان را خداوند معرفی می‌کند‏، و بخشی را فاطمه(س) به عمار و یاسر معرفی می‌کند، بخشی دیگر را من و شما می‌شناسیم. مانند اینکه اشعه‌ای از خورشید به ما برسد. هنگامی که فاطمه(س)، امام حسین(ع) را به دنیا آوردند، خداوند به ایشان هدیه‌ای عطا کرد. آن هدیه حدیث لوح است که در ورقه‌ای از جنس حریر سبز رنگ نوشته شده است و جبرئیل(ع) آن را از آسمان به زمین آورد و به فاطمه(س) تقدیم کردند. و آن اکنون به دست ائمه(ع) رسید و اکنون در دستان مبارک امام زمان(عج) است. چکیده‌ی حدیث لوح معرفی ائمه(ع) است. در حدیث لوح امیرالمومنین(ع) را جانشین بعد از پیامبر(ص) معرفی می‌کند و خصوصیات ایشان را می‌نامد سپس امام حسن(ع) را جانشین ایشان معرفی می‌کند و خصوصیات ایشان را بیان می‌کند و ایشان را خلیفه‌ی دوم، وصی دوم و وارث علم علی(ع) بیان می‌کند، سپس جانشین ایشان را برادرشان پسر دیگر فاطمه(س)، حسین بن علی(ع) معرفی می‌کند. در مورد امام حسین(ع) این گونه می‌فرماید که ایشان خازن وحی هستند. ما او را خازن وحی قرار دادیم و ایشان را به شهادت گرامی داشتیم و زندگی را برای او به سعادت ختم نمودیم. “خازن وحی” بودن، اول مقام امام حسین(ع) است که خداوند تبارک و تعالی به ایشان داده است. خداوند فرموده است: من امام حسین(ع) را خازن وحی خودم قرار دادم. کسی که می‌خواهد این موضوع را متوجه شود باید ابتدا معنای وحی و گستردگی آن را بداند. اینکه مبداء وحی کجا بوده و ختم وحی به کجا تمام شده است. مبداء وحی اینجاست: “عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماء” ما به آدم علم اسما آموختیم و ختم وحی به اینجاست: “فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ” خداوند به بنده‌ی خود هر آنچه را که باید وحی کرد. “وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي” و سخن از روی هوا نمی‌گویم نیست سخن او جز وحی، وحی که از جانب خداوند به او داده می‌شود، ختم وحی اینجاست. از حضرت آدم(ع) تا پیامبر(ص) 124 هزار پیامبر آمده است که سینه‌‌هایشان معدن وحی خداوند بود. همه‌ی اینها مجموعاً در قلب حسین بن علی(ع) جا گرفته است. قلب امام حسین(ع) مخزن تمام این وحی‌هاست. نه فقط وحی که به پیامبر(ص) شد. وحی که از ابتدای پیامبران تا آخرین آنها به آنها داده شد در قلب امام حسین(ع) است. هنگامی که این موضوع را درک نکنیم نمی توانیم وقایای روز عاشورا را درک کنیم. آن قلبی که تیر سه شعبه به آن اصابت کرد، مخزن تمام وحی‌ها بود. آن خونی که امام حسین(ع) سعی می‌کردند تا به زمین نریزد و از جای تیر سه شعبه می‌آمد و آن را به دست می‌گرفتند و به آسمان می‌پاشیدند مخزن وحی بود. برای درک این موضوع ابتدا باید وحی را بفهمیم سپس مرز بین وحی و عقل را بدانیم تا فرق بین وحی و خیال را بفهمیم. سپس می توانیم متوجه شویم، قلب مقدس ایشان دارای چه چیزی بوده است که روز عاشورا آن را شکافتند. خود ایشان می‌دانستند که تا آخرین قطره‌ی خونشان را می‌گرفتند و به آسمان می‌پاشیدند و یا به سر و صورت خودشان می‌مالیدند تا به زمین نریزد. محل زیارت امام حسین(ع) و مزار ایشان معراج ملائکه و انبیاء است.

امام صادق(ع) فرمودند: از چهار طرف مزار امام حسین(ع) به فاصله‌ی بیست ذراع باغی از باغ‌های بهشت است و از آنجا فرشتگان به آسمان عروج می‌کنند، هیچ فرشته‌ی مقرب و نبی مرسلی نیست مگر اینکه از خداوند می‌خواهد که او را به زیارت قبر امام حسین(ع) موفق کند. ملائکه و پیامبران فوج فوج به زمین می‌آیند و مزار حسین(ع) را زیارت می‌کنند و به آسمان می‌روند. با اینکه آنها در ملکوت اعلی جا دارند. هیچ ملائکه‌ی مقرب و پیامبر مرسلی نیست مگر اینکه خود را نیازمند مزار حسین(ع) می‌بیند و کسب معنویت و نورانیت و درجه را از کنار آن مزار به دست می‌آورد. معنای این روایت این است که تمام پیامبران از ابتدای آنها تا آخرین آنها باید کنار مزار امام حسین(ع) بیایند و به ایشان سلام کنند و از آنجا به معراج بروند.

در روایات داریم: حضرت علی(ع) در شب‌های جمعه که برای زیارت امام حسین(ع) می‌آیند یک فاتحه برای اموات مدفون در کربلا می‌خوانند. هنگامی که ثواب آن فاتحه را قسمت می‌کنند به هر کس آنچه که می‌رسد بیش از آن است که بر زبانی بگنجد و در قلمی به تحریر دربیاید. (نه می‌توان ثواب آن را نوشت و نه می‌توان ثواب آن را بیان کرد.)

یک شعبه‌ی زیارت امام حسین(ع) نشستن در مجالس ایشان و گوش دادن به مناقب ایشان و حقیقت‌یابی است. یافتن این موضوع که من که هستم و کدام نفسم بر من مسلط است. آیا هنوز درگیر نفس اماره هستم و از صبح تا شب یک شیطان از درون در حال کار کردن بر من هست، و گاهی در مغزم، گاهی در گوشم، گاهی در زبانم و… رفت‌ و آمد می‌کند. یا اینکه من توانسته‌ام در سایه‌ی بندگی خداوند حجاب‌های غلیظ گناه را از خودم دور کنم، و آیا توانسته‌ام در سایه‌ی دستورالعمل‌هایی که ائمه(ع) به ما داده‌اند به سلامت روح و روان دست پیدا کنم. تا خودمان را نشناسیم چیزی از امام حسین(ع) که خازن وحی هستند درک نخواهیم کرد.

کسانی که بر نفس اماره‌ی خود تسلط دارند

آن کسانی که از این نفس عبور کردند و تسلط کامل بر آن دارند چند علامت دارند:

  1. به ظاهر دنیا کاری ندارند، اصولا ظاهر دنیا را نمی‌بینند. امام علی(ع) در حدیثی می‌فرمایند: “إن أولياء الله هم الذين نظروا إلى باطن الدنيا إذا نظر الناس إلى ظاهرها” همانا اولیاء و دوستان خداوند و آن کسانی که با خداوند راه آشتی را پیش گرفته‌اند، نظرشان بر باطن دنیا است، هنگامی که نظر همه‌ی مردم بر ظاهر دنیا است. (امروزه باطن دنیا را کامل درک می‌کنیم. مردم در عمر خودشان هر چه به دست آورده‌اند را در دنیا می‌گذارند و می‌میرند. اولین چیزی که بعد از مرگ از ما می‌گیرند اسممان است. اگر دکتر و علامه و مهندس و… باشیم تبدیل به جنازه می‌شویم و زمانی که می‌میریم نام جنازه به ما می‌دهند. این که سال‌های سال زحمت می‌کشیم تا عنوانی را بگیریم نفسمان که قطع می‌شود لقب جنازه می‌گیریم. ظاهر کار نیز این است که هر روز پست و مقام دست یک نفر است.) پیامبر(ص) فرمودند: آیا کسی بر روی دریای متلاطم خانه می‌سازد؟ دنیا مانند دریای متلاطم است که نمی‌توان بر روی آن خانه‌ای ساخت.
  2. کسانی که از نفس عماره عبور می‌کنند به محبت خداوند می‌رسند. خداوند تبارک و تعالی فرمودند: ای داوود! کسی که محبوبی را دوست داشته باشد کلامش را تصدیق می‌کند و کسی که به محبوبی راضی باشد از کارش خشنود می‌باشد و کسی که به محبوبی اطمینان داشته باشد بر او تکیه می‌کند و به او توکل می‌کند و کسی که اشتیاق به محبوبی داشته باشد با تلاش به سمت او حرکت می‌کند. (کسی که دلتنگ محبوبی باشد برای لقاء او و دیدن او تقلا و تلاش می‌کند.) ای داوود! ذکر من برای ذاکران و بهشت من برای اطاعت‌کنندگان و محبت من برای مشتاقانِ من است و من مخصوص محبانم می‌باشم.

تفاوت انسان با سایر جانداران

ما انسان هستیم و با بقیه‌ی جانداران که خداوند آفریده است تفاوت‌های گوناگون داریم و از این تفاوت‌ها باید بهره بگیریم. تفاوت اول این است که انسان دارای نیروی تعقل است که با آن هم خودش را کشف می‌کند و به خوشناسی می‌رسد و هم جهان را کشف می‌کند و بر جهان و آسمان‌ها، کرات دیگر و جانداران دیگر حکومت می‌کند، این نیروی مرموز مخصوص انسان است.

دوم؛ انسان دارای امیال و کشش‌های مادی طبیعی است. مانند میل به غذا و خواب و امور جنسی که او را به سمت ماده می‌کشاند مانند سایر جانداران. در کنار این امیال انسان میل به معنویت دارد که جانداران دیگر این میل را ندارند که این میل او را به سوی امور غیر مادی و معنوی می‌کشاند. مانند میل به کسب علم. خود علم با اینکه باعث می‌شود که انسان زندگی بهتری داشته باشد مطلوب انسان است و شاخه‌ی مهمی از معنویت است. خداوند به قلم و تراوشات آن قسم می‌خورد. خداوند در قرآن کریم سوال می‌کند: “قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ” پیامبر(ص)! از آنها سوال کن آیا آن کسی که می‌داند با آن کسی که نمی‌داند مانند هم‌اند؟ سپس خود خداوند پاسخ می‌دهد: هرگز این طور نیست. آن کسانی که می‌دانند با آن کسانی که نمی‌دانند در دنیا و آخرت با هم هم درجه نیستند.

پیامبر(ص) فرمودند: هر کس علمی را بیاموزد دری از علم برای خودش باز کند ثواب آن بیشتر از هزار رکعت نماز مستحبی است که می‌خواند. مذهب و دین بدون علم و آگاهی ارزشی ندارد. روزی می‌آید که حجاب و نمازِ بدون علم و آگاهی را از تو می‌گیرند. پیامبر(ص) فرمودند: هر کس بدون علم و آگاهی کاری را آغاز کند، (به طور مثال اصول زن‌داری و شوهرداری را نداند و ازدواج کند، یا اصول دین‌داری را ندارد راه دین را پیش گیرد و آن را تبلیغ کند) تبهکاری و خرابکاری‌اش در آن کار بیشتر است از سامان‌دهی‌اش در آن کار است.

علی(ع) فرمودند: مردم! بدانید کمال دین در آموختن علم و دانش و عمل کردن به آن است، آگاه باشید علم آموزی واجب‌تر از کسب مال است.

انسان میل به زندگی بهتر دارد. انسان از جهل و نادانی گریزان است و به سوی علم حرکت می‌کند. به سوی علم حرکت کردن و آرزوی علم و آگاهی داشتن بُعد بسیار معنوی و پر ثواب برای انسان است.

سومین تفاوت انسان با سایر جانداران عواطف اخلاقی انسان است. بسیاری از کارهایی که انسان انجام می‌دهد برای سود مادی نیست بلکه به خاطر ارزش‌های اخلاقی است. بسیاری از کارهایی که علما و خیرین انجام می‌دهند برای سود مادی نیست بلکه برای ارزش‌های انسانی است.

در سرمای زمستان زمانی که برف بسیار باریده بود شخصی درب خانه‌ی آشیخ عبدالکریم حائری را زد. ایشان درب را باز کردند. دیدند طلبه‌ای پشت در است و به آقا عرض کرد: ما غریب هستیم از شهر دیگری آمده‌ایم جایی را بلد نیستم و همسرم نیز درد زایمان دارد. شیخ به خادم فرمود: چراغ، و وسایل گرما و کمی آذوقه بردار و کسی را به دنبال قابله بفرست تا او را به اینجا بیاورد، شیخ همراه آنها شد. قابله آمد و همسر آن طلبه در صحت کامل زایمان کرد. سپس شیخ برای فرزندش نامی گذاشت و اذان و اقامه در گوش طفلش خواند و به آنها آذوقه داد و آنها را راهی کرد. این رفتاری که این عالم بزرگ داشتند یک ارزش اخلاقی است که از وجدانِ بیدارِ انسانیِ یک انسان سر می‌زند.

مرحوم آیت الله مرعشی(ره) در روزهای ماه مبارک رمضان نابینایان قم را جمع می‌کردند و به آنها افطاری می‌دادند. ایشان به نابینایان طعام می‌دادند تا کسی متوجه نشود چه کسی از آنها پذیرایی می‌کند.

ملاک بسیاری از کارهای انسان ارزش‌های اخلاقی انسان است، وجدان اخلاقی و عاطفه‌ی انسان است که مربوط به جنبه و بعد معنوی انسان می‌شود و در سایر جانداران معنایی ندارد.

ذکر مصیبت

امروز بر سر سفره‌ی چهار بزرگوار بودیم. حضرت علی(ع)، امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) و علی اصغر(ع).

شخصی نقل می‌کند: بسیار گرفتار بودم، سه حاجت مهم داشتم، سال‌ها مستاجر بودم و از آن خسته شده‌ بودم. خداوند فرزندی هم به من نداده بود و آرزوی زیارت کربلای حسین(ع) را نیز داشتم اما پولی نداشتم که بروم. روز عاشورا بود به روضه رفتم، روضه‌خوان، روضه‌ی حضرت علی اصغر(ع) را خواند. روضه‌خوان روضه می‌خواند و می‌گفت: حاجتمندان در مجلس! احساس کنید گهواره‌ی علی اصغر(ع) بر روی دستانتان است. (کسی که در حق فردی محبت می‌کند، آن فرد ابتدا با زبان از او تشکر می‌کند اگر زبان نداشته باشد با دستانش تشکر می‌کند، اگر دست نداشته باشد سرش را تکان می‌دهد و تشکر می‌کند اگر آن کار را هم نتواند انجام دهد لبخندی می‌زند و با آن تشکر می‌کند. همه‌ی ارباب مقاتل می‌نویسند تیر سه شعبه که به گلوی نازک و کوچک حضرت علی اصغر(ع) اصابت کرد، امام حسین(ع) دیدند که ایشان تبسمی می‌کند، و با آن لبخند از امام(ع) تشکر می‌کند.) حال هر حاجتی که دارید از خداوند بخواهید. این شخص نقل می‌کند: روضه‌خوان این روضه را خواند و من چنین کردم. سه حاجت مهمم را از خداوند خواستم خانه، فرزند و رفتن به کربلا. روضه تمام شد و به خانه آمدم فردای آن روز همسرم به محل کارش رفت. عصر که شد، همسرم به خانه آمد و به من گفت: تو دیروز کجا بودی و چه کردی؟ امروز از طرف کارم قرعه کشی کردند و به من خانه‌ای هدیه دادند. ما صاحب خانه شدیم. هفته‌ی بعد یکی از اقوام با من تماس گرفت و من و همسرم را به کربلا دعوت کرد و ما را مهمان کرد. به کربلا رفتیم و برگشتیم دو ماه بعد باردار شدم و صاحب فرزند شدم محرم سال بعد هم کربلا رفته بودم هم خانه‌دار شده بودم و هم صاحب فرزند شده بودم.

از طرفی امروز به امیر المومنین(ع) توسل گرفتیم که ناموسشان را در مقابل چشمانشان کتک زدند. در روایت نقل شده است: شب ازدواج فاطمه(س) و علی(ع)، به نزدیکی خانه‌اشان که رسیدند، پای مبارک فاطمه(س) به لباس یکی از مهمانان گیر کرد و نزدیک بود ایشان به زمین بیافتند، پیامبر(ص) با شتاب ایشان را گرفتند و سه مرتبه فرمودند: “الله اکبر” و در ادامه‌ی راه ایشان فاطمه(س) را در بین دو دستانشان تا داخل خانه همراهی کردند. سپس ایشان را به ام سلمه و ام ایمن سپردند و آنها فاطمه(س) را در داخل اتاق بردند. ام سلمه نقل می‌کنند: دیدم پیامبر(ص) در کنج اتاق پریشان و مضطرب هستند. پرسیدم: یا رسول الله(ص)! چرا حالتان دگرگون است؟ پیامبر(ص) سه مرتبه با صدای لرزان فرمودند: اگر دخترم زمین می‌خورد… . حال ما می‌گوییم: یا رسول الله(ص)! کجا بودید هنگامی که دختر باردارتان یک طرفش دیوار و در طرف دیگرش در بود و آن چوب زخیم میان در روی شکمشان قرار گرفت و آن قدر در را فشار دادند تا طفلشان در بطنشان کشته شد و سقط شد و استخوان‌های پشت و گردنشان خرد شد…

یا حسین(ع) یا حسین(ع) یا حسین(ع)